عنوان | تاریخ |
»درب ضد سرقت چیست؟ | دوشنبه 20 فروردین 1397 |
»دوربین مداربسته | جمعه 3 فروردین 1397 |
»راه اندازی غرفه واقعیت مجازی درامدی مناسب با سرمایه گذاری اندک | چهارشنبه 23 اسفند 1396 |
»چه هدست واقعیت مجازی خریداری کنیم؟ | چهارشنبه 23 اسفند 1396 |
»درمان قطعی شوره سر | چهارشنبه 23 اسفند 1396 |
»راههای درمان کمردرد | چهارشنبه 23 اسفند 1396 |
»مدل شومیز آستین بلند دخترانه ۲۰۱۸ | چهارشنبه 23 اسفند 1396 |
»مدل مانتو پانچ با جدیدترین طراحی مد روز | چهارشنبه 23 اسفند 1396 |
»دانلود پروژه افزایش تلفات شبکه | چهارشنبه 23 اسفند 1396 |
»دانلود مقاله اخلاق همسرداری | چهارشنبه 23 اسفند 1396 |
»دانلود رمان ایرانی دروغ شیرین | چهارشنبه 23 اسفند 1396 |
»دانلود رمان ایرانی ذهن خالی | چهارشنبه 23 اسفند 1396 |
»بازی چهار برگ شرطی | یکشنبه 13 اسفند 1396 |
»اموزش بازی چهاربرگ | یکشنبه 13 اسفند 1396 |
»پاسور شرطی | یکشنبه 13 اسفند 1396 |
آخرین مطالب
دانلود رمان دریا از ماندانا و م.مودب پور با فرمت پی دی اف
:نام کتاب:دریا
:نام نویسنده: ماندانا معینی ، م.مودب پور
:حجم: PDF : 4.24mg | java :651kb | apk:1.3mg
:خلاصه رمان:
دریا دختر بسیار زیبا و باهوشی است در دانشگاه با پسری زیبا به نام فریبرز اشنا می شود فیبرز به او می گوید که از خانواده ای ثروتمند است ولی بعدا دریا متوجه دروغ گویی او می شود ولی با این حال او را می بخشد و برای کمک به او از هیچ کاری خود داری نمی کند به او درس می دهد و در کنار ان به بچه های دیگر هم درس می دهد تا به وسیله ان پول به فریبز کمک کند و در برابر مخالفت های خانواده اش برای ازدواج با فریبز می ایستد ولی پس از ازدواج ……..
:فرمت: PDF , JAVA , APK
:دانلود رمان دریا از ماندانا و م.مودب پور فرمت pdf
:دانلود رمان دریا از ماندانا و م.مودب پور فرمت java
:دانلود رمان دریا از ماندانا و م.مودب پور فرمت apk
دیگر رمان های م.مودب پور
رمان شیرین از م.مودب پور
رمان پریچهر از م.مودب پور
رمان گندم از م.مودب پور
رمان یاسمین از م.مودب پور
رمان یلدا از م.مودب پور
رمان رکسانا از م.مودب پور
رمان خواستگاری یا انتخاب از م.مودب پور
بیوگرافی مرتضی مودب پور
قسمتی از رمان:
اولین روز دانشگاهه!دانشگاه تهران!یه آرزو !»
جلوی در اصلی دانشگاه وایستادم!ترسیدم!جرات نمی کنم برم تو!جلوی در دانشگاه واستادم و به سر در قشنگش نگاه می کنم!
همیشه آرزوی یه همچین روزی رو داشتم!
حالا اون روز شده اما من می ترسم!
یه لحظه چشمامو بستم و به خودم گفتم:
-تو دریا هستی!پر اراده و شجاع!با پشتکار زیاد!آروم اما سخت کوش!وقتی هم که عصبانی
دیگه چیزی جلودارش نیست!پس برو تو!و رفتم تو!
تا از در دانشگاه وارد شدم،چند تا سال آخری جلوی در وایستاده بودن.نمی دونستم باید کجا
برم.رفتم جلوتر و از یکی از اون پسرا پرسیدم :
-ببخشید آقا،من سال اولی م،می شه بفرمایین من کجا باید برم؟
« : تا اینو گفتم،اونم معطل نکرد و گفت
-قربون من!
« ! یه دفعه همشون زدن زیر خنده !مونده بودم چی جوابشو بدم
بغض گلومو گرفته بود.چیزی نمونده بود بزنم زیر گریه ،اما جلو خودم رو گرفتم و محکم
واستادم و بهشون نگاه کردم که یکیشون با خنده گفت که این فقط یه شوخی بوده و همگی
با من راه افتادن و با خنده و شوخی،منو رسوندن جلو دانشکده ام
رمان دریا از ماندانا و م.مودب پور